۳/۲۱/۱۳۸۲

بيا تا ببوسمت اكنون من
بيا تا بنشانمت به رويم من
بيا تا زندگي را تجربه كنم من
بيا تا غم را ضجه زده كنم من
بيا تا ببوسمت عزيزم
بيا تا تجربه كنم لذت با تو بودن را من

اينها رو موقعي ميگفتم كه تو نبودي
ولي حالا ميگم :

اكنون كه آمدي بمان به پيشم...
نرو كه من درويشم......
من توي دنياي عشقت اسيرم
اگه يه وقت تركم كني ميميرم
خدا كنه حرفمو بفهمي نازنينم
بي تو من چيزي تو اين دنيا نمي بينم
خدا كنه هميشه مال من بموني
هيچ وقت منو از خودت نروني...
خدا نكنه از پيشم بري تو
نگي از پيشم برو تو

هیچ نظری موجود نیست: