۴/۲۷/۱۳۸۲

آه چه غریبانه میشکند سکوت اتاق و قلب من به همراه آن....
لرزه بر اندامم می افتد و سایه عزراییل بی مهری بر بالای سر عشقم پدیدار میگردد...
آه چه وحشتناک است این فرشته شیطانی......
او را میبینم و گریه ام میگیرد........
آه... به نظرم او برای شکار عشقم آمده...
او به من نزدیک میشود و من میگریم.....
او نزدیکتر می آید و من بیشتر از قبل میگریم...
به من میرسد.. می ایستد... به دور و برش نگاهی می اندازد...و میرود...
و من همچنان میگریم......و میگریم......و میگریم.....
آه چه تلخ است این گریه.....

هیچ نظری موجود نیست: